قدرت کرونا یا قدرت انسانیت!؟

آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۰۹/۱۴ دسته بندی: روانشناسی,سلامتی

دو سال پیش بود که در جایی همین نزدیکی ها در کشوری دوست ! ویروسی به نام کرونا ،آمد و دولت و ملتشان را دست پاچه کرد و ما هم که اصولا در چنین مواقعی اصل آرامش و وفا هستیم گفتیم:خب به ما چه ربطی دارد؟

اصلا می میرند که بمیرند!

کارد بخورد به آن شکم خفاش خورشان.


اینگونه بود که صدای ما به گوش کرونا رسید…

و فی الفور سوار بر اولین هواپیما ، راهی ایران شد.

اما از آن جا که در بزنگاهی تاریخی و در شهری خاص فرود آمده بود به ناچار در سکوتی مرگبار فرو رفت اما با هوشمندی تمام به یک سلسله تفکرات تحلیلی دست زد و به سرعت دریافت که “ما بیدی نیستیم که با این باد ها بلرزیم” لذا با تشکیل اتاق فکر خود و تغییر استراتژی ،مقتدرانه اعلام نمود:از من نمی ترسید؟

من کجا و شما کجا؟

از همه ویروس های عالم امکان کمتر هستم اگر شما را به غلط کردن نیندازم.

کرونایی که کنگر خورد و لنگر انداخت


راستش را بخواهیدکرونا حتی با آن تغییر استراتژی هم اصلا قصدش این همه ماندن نبود اما از جایی که میزبان مهربان،میهمان را سر شوق می آورد او هم کنگر خورده و لنگر انداخت.

و در ادامه همان سلسله تفکرات تحلیلی ، دست به کار تغییرات مفاهیم مختلفی شد که تاکنون من لااقل اینگونه به آن ها نیاندیشیده بودم.

حال با اجازه از محضر شریف کرونائیشان و حفظ فاصله فیزیکی (روانشناسان می گویند :از لفظ فاصله اجتماعی استفاده نکنید .این را بنده هم نمی دانستم بلکه در یکی از جلسات کمیته سلامت استان دریافتم که استفاده از اصطلاح فاصله اجتماعی ،روح لطیفیان
را خدشه دار می نماید.) برخی از این تغییرات را خلاصه وار عرض می نمایم:

اولین مفهومی که کرونا تغییر داد چه بود؟


اولین و بزرگترین مفهومی که کرونا تغییر داد و بابت آن اشک های بسیاری جاری ساخت و خانواده های بی شماری را داغدار کرد کاهش ارزش انسان به عدد بود.


“مثلاً یک روز اخبار اعلام ‌کرد ۴۲۲ نفر فوتی بر اثر ابتلا به کرونا که نسبت به دیروز افزایش قابل ملاحظه‌ای داشته است.

یا خوشبختانه آمار کشته شدگان بر اثر کرونا نسبت به دیروز کمتر بوده و به ۳۹۵ نفر رسیده است”

گویی اخبار هواشناسی از میزان بارندگی خبر می داد.

هم دستی اصحاب رسانه با کرونا

جالب اینکه تمامی رسانه های جمعی و حتی خود ما در فضای مجازی و غیر مجازی با کرونا هم دست بودیم
و می گفتیم” راستی شنیدی مرگ و میر کرونایی نسبت به دیروز کمتر بوده”” آره خداروشکر


بله البته خدا را شکر که ما و عزیزانمان در زمره نفرات برگزیده کرونا نبودیم!!!

اینجا بود که من به عمق واژه علقه اجتماعی پی بردم شاید اگر” آدلر” زنده بود در نظریات خود تجدیدنظر می‌کرد.

تغییر مفاهیم رنگ توسط کرونا

تغییر دومی که کرونا حاصل کرد و توانست در آن اوقات فراغتی که برایش فراهم آوردیم و گفتیم هیس !کسی نفهمد کرونا هم اینجاست، تفکراتش را بسط و گسترش دهد و در عرصه بی بدیلی دست به خلاقیت زد و مفاهیم خاصی در واقع رنگ ها باز نمود.

مثلاً رنگ آبی یعنی (هم خطر هست هم نیست و این به شعور شما بر می گردد )

یا مثلاً رنگ زرد و نارنجی دچار درگیری از نوع مفهومی شده و ما مجبور بودیم با وساطت، رنگ جدیدی به نام زردنجی درست کنیم و از طرفی این زرد نارنجی و کرونا و سایر رنگ های قرمز و آبی و سبز قرار بود چگونه به جان ما بیفتند هم نمی دانستیم.

از رنگ سیاه کرونایی دیگر نگویم که خود کرونا را نیز شرمگین نمود.

تغییری که خیلی پیشتر رخ داد آن زمانی بود که کرونا تازه باروبندیل را زمین گذاشته بود و از پرده خفا درآمده و مشغول دکوراسیون و چیدمان پنت هاوس خود بود‌

آن روزها کادر درمان مذبوحانه و با نهایت تلاش سعی در مهار بیماری داشتند و ما هم با به راه انداختن پویش” در خانه می مانیم “و “سفیران سلامت “و غیره و ذالک ، تعطیلات نوروز را بر خودمان زهرمار می کردیم و با هزار جنگولک بازی سعی می‌کردیم در خانه بمانید و از دیگران نیز بخواهیم خانه را ترک نکند.

دنس، دست به دست با کرونا


آن روزها در فکر شکست کرونا با چشمان اشکبار برای مثلاً روحیه دادن به بیمارات و کادر درمان، در بخشهای بستری عفونی می رقصیدیم.

آن هم چه رقص هایی!

بعدها هم شایعه شد بسیاری از این رقصنده های زره پوش حتی به آمریکن گات تلنت نیز دعوت شده‌اند.

البته نه به دلیل آن که حرکات موزون را به خوبی اجرا می کردند بلکه به آن جهت که دلیرانه در صحنه خون و مرگ رقصیده بودند. رقص بسمل در مبارزه ای شگرف با کرونا…


اینجا بود که کرونا بعد از فراغت از چیدمان منزل و انتخاب دقیق و با سلیقه مبلمان و دکوراسیون منزلش بعد از دیدن تصاویر رقص های جانانه در فضای مجازی یک” زکی” جانانه گفت و کرونا بچه‌هایش را دوچندان،همه جا منتشر نمود.

ما هم به یکباره نفهمیدیم از کجا خوردیم که در حوزه کادر درمان دچار مرگ ومیر وسیعی شدیم اینجا بود که فهمیدیم “امیدواری خوب است اما به شرطها و شروطها”

اما تغییر دیگری که کرونا حادث کرد مخابره این پیام برای ما بود.

او سعی کرد با میخ فولادی بر مغز های زنگ زده ما بکوبد و بگوید که:( به شکل عقب افتاده ای وانمود می کنید با وجود من در حال ادامه زندگی خوش و خرم خود هستید)

کرونا اضطراب و استرس را طور دیگری معنا بخشید و اختلال وسواس را چنان در جان و تک تک سلولهای ماروسوخ داد که اگر خودش هم روزی قصد رفتن کند نواب علیه جناب OCD
به جای او خواهد ماند و شاید در آینده ای نه چندان دور در ویرایش جدید DSM ، وسواس ناشی از دوران کرونا نیز مشخص شود.

تاکیدات جناب کرونا


کرونا البته فقط تغییرات ایجاد نکرد بلکه تاکیداتی هم داشت.

اینکه ما بفهمیم که بهترینیم

بجای حمله به فروشگاه ها خیزبرداشتیم برای خرید بسته های مومنانه و کمک به کرونا زدگانِ آواره!


فهمیدیم مرگ و میرهای ما اصلاً مرگ نیست یا جان فشانی ست یا جان ستانی.

در کشورهای دیگر مردم بدبخت در گورهای دسته جمعی و بدون غسل و کفن و نماز میت و به دور از پروتکل های بهداشتی دفن می شود.وای که چه بر سر جهان خارج از مرزهای ما می آید….

قلقلکی که کرونابه نظام آموزشی ما داد هنوز هم اهل فن را می گریاند.

کرونا با نیشتری به نظام آموزشی کشور، آن را شاد کرد.

از آنجا که ما تا امروز ناشاد درس می‌خواندیم و درس می دادیم و به جهت شاداب سازی فضای آموزشی زیادی زحمت کشیده و بی‌نتیجه مانده بودیم کرونا زحمتش را کشید و یک شبه آن را شاد اندر شاد کرد.

فقط مشکل شاد بودن بیش از حد این فضا است که ما ظرفیتش را نداریم و پهنای باند و اطلاعات دانش آموزان و آموزگار های ما کشش این همه شادی را ندارد.

و نتوانستیم با این کرونایی عزیزتر از جان راه بیاییم.

الغرض ما حتی به ضرب و زور کرونا هم شاد نشدیم و همچنان بر پله غمگین ترین ها ماندیم.

دور کاری از لطایف کرونا


راستی یک چیز را یادم رفت بگویم کرونای جان هر قدر به غم و اندوه این زندگی غم بار ما اضافه کرد یک چیزش خوب بود لطایفی که از ستاد بحران صادر شده و دستورات عجیب و غریب بابت دورکاری که البته کار تمام وقت و اضافه بر ساعت کاری تعریف شد.

دورکاری از مفاهیمی بود که کرونا هرچند تصمیمی در مورد تولید آن نداشت اما به شکل غیر مستقیم بر ایجاد آن اثرگذار بود.


البته مسئولان مختلف سازمان های متفاوت با حسادت تمام نسبت به خلاقیت کرونا دست به تولید بسته های تحولی خلاقانه ای زدند.

که قطعاً در دوران کرونا قابل اجراست و در جهت تعالی کشور اگر موثر نباشد مشت محکمی بر تفکر خلاقانه و تحلیلی کرونا خواهد بود.

شکم کارد خورده کرونا


از بازرسان ستاد کرونا که دیگر نگویم “بازرسانی مضحکی دست کرونا “سربازانی بی سلاح که فقط می توانستند ابر گروه درست کنند و راه های پیشگیری را آموزش دهند و در ورود به سازمان ها تذکر داده که چرا تب سنج ندارید؟ چرا آب سرد کن ها جمع نشده ؟اینهمه تجمع جلوی باجه ها برای چه است ؟یا با ترس و لرز بروند وسط بازارهای شلوغ و مودبانه خواهش کنند ،کرونا را جدی بگیرید ،درخانه بمانید،ماسک بزنید.


و در نهایت یک گزارش ، ثبت در یک اپلیکیشن و و سلام.

این وسط هم که پول بازرسان رفت به شکم کاردخورده کرونا.

حرف های درِگوشی کرونا

اتفاق دیگری که افتاد درِگوشی حرف زدن کرونا با مسئولین بود.
کرونا گویی درِگوشی به مسئولین مربوطه گذشته گفته بود من از ۹ شب تا ۴ صبح بیدارم و از آن دسته موجودات شب فعال هستم که روزها در منزل لاکچری خود استراحت نموده و شبها به فعالیت می پردازم.

این شد که مسئولین با شعف فراوان از این کشف خود، ساعت ۹ شب تا ۴ صبح را ساعت منع رفت و آمد اعلام کرده وهر کس تخطی می نمود به طرفه العین توسط پلیس محترم یا دوربین هایی که مثل جغد همه جا بودند دستگیر می شد و مبلغی بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان جریمه می گشت آن هم وسط این همه بی پولی مردم…

الغرض اطمینان به دشمن از ما بعید بود.
آن هم از سوی مسئولین
بماند که کرونا بچه ها در تمام ساعات منع و غیر منع همه جا پخش و پلا بودند.

ترافیک از ترس جریمه کرونایی

ترافیک برای سر وقت رسیدن به خانه البته نه از ترس کرونا بلکه از ترس جریمه،تصادفات ناشی از آن ،نزاع های خانوادگی بر سر “چرا دیر رسیدی؟”

و استرس و اضطراب ناشی از همه این موارد،نتیجه تفکر تحلیلی و استراتژی کرونابود که ما را بازیچه خود کرد.


از داستان دوری عاشق و معشوق ها و افزایش خشونت خانگی و فقر و بیکاری دیگر نگویم که خدا می داند و بس…


اما سخنی با کرونا


اینکه تو ویروس مرموزی هستی و بسیار خفن شیرفهم شدیم و اینکه مکانیسم دفاعی ما چه به لحاظ جسمی و روحی، چه زیرساختهای سلامت و همچنین مدیر های تصمیم گیرنده ضعیف بود قبول!

اما بدان، شخص شخیص شما هر چند سال که اینجا بیتوته بفرمایید که البته “قدمتان روی چشم ما که پیشمرگ سویه های جدید شما نیز خواهم بود” اما جان
همان پدر جدت “سارس “هر چند سال دیگر هم که بمانی ملتی نیستیم که گوش شنوا داشته باشیم و خرابی ها را آباد کنیم.

می دانم که با تمام وجود آمدی تا به ما بفهمانی که هیچ نمی فهمیم ، و همچنان بر سر هم کلاه می گذاریم.

می دانم چه وقتهایی که اشک در چشمانت حلقه زد که کسی گفت :کرونا دروغ است، از خودشان در آوردند و تو در نهایت بهتر خودت را برانداز می کردی که مرا دقیقا از کجای خودشان در آوردند؟!

با این حال می دانم همچنان در پنت هاوس گرم و نرم خود لم داده‌ای و کرونا بچه هایت را ول داده ای میان ما و به من و مایی که یک روز قرمز، یک روز آبی و یک روز زردنجی هستیم می خندی و به حال خوش آن مسئولی که می‌خواهد مدارس را باز کند و شاگردان را حضوری بر سر کلاس‌های درس می‌فرستد تا خدای ناکرده از درس عقب نیفتند غبطه می‌خوری.

اما بیا و با این مردم سربه زیری که همان شغل کوچکشان را نیز در این مدت از دست داده‌اند بساز.
که قدرت خرید حتی یک قرص جوشان را هم ندارند.

مقوله واکسن را هم باز نکنم از اساس بهتر است!

می ترسم شرمنده داستان میکرو کیت ها و زامبی ها شویم .


پس بیا بالاغیرتا خودت راهت را بکش و برو هر چه هم بردی و خوردی و غارت کردی می گذاریم به حساب مسئولین ناکارآمد.

اینطور پیش برود جمعیت کشورمان از نصف که هیچ به یک سوم تقلیل می یابد.و ما قدرت این حد از زاد و ولد جهت جایگزینی را نداریم.

القصه دست از سر ما بردار شرافت مرموز بودنت را خرج سیستم دفاعی و سازمانی ما نکن که ما ملت شهید پرور اگر چه نصف شویم‌اما خون در برابر کرونا پیروز است…


یک روانشناس مستاصل از کرونا
با حفظ فاصله فیزیکی (اجتماعی)

نویسنده: قاصدک خبر