•جهان کَر شده از صدای خود.
یکشنبهی هفتهی قبل، مطابقِ چند ماه گذشته کلاس آنلاین داشتم. استاد هم مثلِ هر هفته کلاس را در اتاق کارش کنار پنجره با آن پردهی سبز رنگ و تابلوی پشت سرش در حالی که جلوی مانتیور نشسته بود، برگزارمی کرد.
آرامش کلاس یکشنبه با وجودِ مجازی بودنش یک جور عجیبی است؛ نه اینکه نخِ حوصلهیمان را پاره کند؛اتفاقا از آنهاست که زورش میرسد و میشود کل هفته را جنگید و دل خوش کرد به یک کلاس آنلاین. یک جور صلح با جهان اطراف است.
این هفته اما در اواسط کلاس بودیم ناگهان صدایی بلند در خانه استاد و سپس در خانهی همهی ما پیچید.استاد میگفت همسایهشان بنایی دارد. او هر لحظه سعی میکرد صدایش را به ما برساند. صدا که شدت میگرفت؛ صدای استاد هم بالا تر میرفت تا حرفش را به گوش ما برساند. میکروفون را نزدیک صورتش میبرد و انگار به صورت ناخوداگاه به مانیتور نزدیک تر میشد.
استاد سعی میکرد کلاس را با وجود صدایی که آرامش همیشگی آن قلع و قمع شده بود، مدیریت کند. آن چند دقیقه صدای اطراف خیلی بلندتر از صدای استاد بود اما چیزی که در آن موقعیت اهمیت داشت؛ واکنشن استاد به ادامه دادن کلاس بود.
میتوانم بگویم همیشه، اما در این یک سال اخیر با وجود کرونا خیلی بیشتر، به این امر فکر میکردهام که صدای این جهان چقدر میتواند از صدای انسان بلندتر باشد؟
انسانی که همیشه تلاش کرده غافل گیر نشود و جهانی که بارها با صدای بلند و ناگهانیاش باعثِ جراحتهای ما شده. و باز همان انسان جراحت دیده کی و چگونه توانسته از پسِ این دوره های تکرار شونده برآید؟ صدای مهیبِ جهان، یک قرداد ابدی، ازلیست. فرقی نمیکند، میتواند از پسِ عکسی فریاد بکشد و تو را چنان غرق در آن کند که انگار تسخیرش شدهایی. یا خاطره ایی را در سرت منفجر کند که تا مدت ها شبیه سربازی موج گرفته از حادثه بشوی.
صدا ها همیشه هستند. چه از دورن و چه در اطراف . گاهی باید میان این دو پل بزنیم تا هر وقت صدای یک کدامشان بیشتر شد به دیگری پناه ببریم.
و من فکر میکنم گاهی دنیا نیز از صدای بلند و ناگهانی خود غافل گیر میشود وقتی فاجعهای به بار میاید. وقتی صدای مرگ از هر صدایی بلند تر میشود. درست مثل این روزها؛ مثلِ کرونا.
“نگار مهراد _بهمن ۹۹”